عشق او حرف بزن

ترس و لرز است که در بین لباس من و تست
بانگ هر صاعقه ای، تیرِ خلاص من تست

در سکوتم چقدر شعرِ مُکدر شده است!
در صدایت چقدر نغمهء پرپر شده است!

و غم انگیز ترین قصه ی این چرخ کبود
در عشقبازیء تو با من وسط خشم و رکود

بوسه می گیری و... لب های تب آلودهء من
سر شوریدهء تو، شانهء فرسودهء من

سر شوریدهء تو شانهء فرسودهء من
بوسه می گیری و لب های تب آلودهء من

بوسه ها مزه ی شان مزه ی باروت شده
شانه ها جای تکان دادن تابوت شده

منم و عشق در این مثنویء جنگ زده
منم و ماشه ی یک اسلحه ی زنگ زده

مثل نارنجکِ بی ضامنی از مرگ پُریم
آخرین ثانیه ها هست ، غنیمت شمُریم

آخرین ثانیه ها دم نزن از بربادی
عشق او! حرف بزن ، لحظه ای از آزادی
دیدگاه ها (۱۱)

به خود بگیر کنایه ها

آنقدر بودی

چیز دیگری ست

دست هایمم را بگیر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط